دیروز کلینیک عرفان جلسه 5 ام بود. تو اتاق منتظر نوبتم بودم. و خب کاری نداشتیم بجز اینکه در و دیوارو نگاه کنیم 


1. روبروم یه دختری که دفعه قبل هم دیده بودمش داشت با تلفن بلند بلند حرف میزد دفعه قبل هم داشت با تلفن حرف میزد تمام مدت کلا تلفن حرف زدن دوس داره داشت با علیرضا حرف میزد درباره یکی از دوستاشون (با جنسیت دختر) که دوست پسرهای زیادی داشت مث که خلاصه با علیرضا کلی نشستن سبزی پاک کردن بعداز چندین دیقه دختر تلفن رو قطع کرد گوشیو گذاشت توی کیفش، سه دیقه بعد دوباره درش آورد به علیرضا زنگ زد علیرضا خواب بود و دختر بیدارش کرد فک کنم علیرضا داشت تو دلش بهش فحش میداد علیرضا دوباره رفت خوابید و دختر رو با کوهی از سبزی های پاک نشده تنها گذاشت دختر پاهاشو ت میداد و کسی رو برای همراهی نمی یافت. بدون آرایش، پوست سبزه تیره، بدون هیچ زیبایی ولی بشدت با اعتماد به نفس دقیقا داشتم به این فکر میکردم چطور میشه که بعضیا انقد با اعتماد به نفس میشن و بعضیای دیگه با صدتا چیز بازم اعتماد به نفسشون کمه و البته در دلم تحسینش میکردم


2. در زاویه شمال غربی دختر دیگه ای نشسته بود که تازه بهمون پیوسته بود قبلا جایگاهش پشت پرده بود یهو رونمایی کرد بعداز 1 ساعت اون پشت پرده طرفداران خاص خودش رو داره که هیچوقت خالی نمی یابیش. خلاصه دختر بعداز 1 ساعت از پشت پرده از خودش رونمایی کرد و اومد رو مبل نشست با آرامش یه لیوان چایی برا خودش ریخت موهای بسته شده به پشت سر بدون هیچ مدل یا حالت خاصی، کفش های چرم، کیف چرم ساده کراس بادی، میتونم بگم یه کارمند تیپیکال


3. سمت چپ ام یه دختر 32-3 ساله متاهل بود که وقتی رفت سرویس و اومد یهو از خودش رونمایی کرد :)) گه گاهی به ساق پاهاش که از زیر دامنش مشخص شده بود و کفش های پاشنه بلندی که زیبایی پاهاشو بیشتر کرده بود نگاه میکردم . و من چقد هیزم :))


4. دختر دیگه ای با مامانش اومده بود مامان در گرفتن لباسهای دختر بهش کمک میکرد دختر جلوی سرویس وایساده بود و داشت کارشو میکرد من منتظر بودم که کارش تموم شه که یهو متوجه من شد و گفت من سرویس نمیرم عزیزم تو برو، اونقد این جمله رو با مهربونی و آرامش و قشنگ گفت که حاضر بودم همونجا ازش خواستگاری کنم :))) دختر خوشگل نبود ولی خیلی در چشم من ناز جلوه میکرد کلا بدسلیقه ام بعضیا بهم میگن :)). پسر و دختر هم نداره از کسی خوشم بیاد خوشگل میبینمش، حالا هرچقد میخواد زشت باشه :دی


اینجا سرویسه و اون کیف گل گلی مال منه :))) خب به من چه پک هایی که کلینیک عرفان میده گل گلیه یه نکته ای که درمورد کیف های من مشترکه اینه که دهن همشون بلااستثنا بازه، چیزی به اسم بستن در کیف بلد نیستم من . درضمن جا هم قحط نبود ولی من اونجا گذاشتمش :دی




آقا یکی دوتا پست دیگه ام دارم این هفته بذارم درباره دوست اروپاییم، 21 بهمن با رز دوستم چهار راه ولیعصر، یکی دوتا موضوع دیگه که یادم نیس :|


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شخصی فرزاد نوروزی مربی فوتبال پیکاسو هنر مطالب مفيد از سراسر وب وبلاگ رسمی IG آوين پلاست مهام ایکورد فراز پلاس بە کوردی فێری ئۆنڵاین مارکێتینگ ببە جلوه ی بهاری